اگر از کسی سوالی بپرسین، چارهای نداره جز اینکه جواب بده. شاید جوابی به زبون نیاره – شاید حتی جوابی نداشته باشه – اما سوال در ذهنش حک میشه، مثل گودالی که باید حتما پرش کرد.
به همین شکل، ما دائما از خودمون هم سوال میپرسیم. و هر چیزی که بپرسیم، مغز ما چارهای نداره جز اینکه سعی کنه جواب بده. فرض کنین از خودتون بپرسین:
«آخه من چه مرگمه؟»
ذهن بیچارهی شما سعی میکنه یه جواب واکنشی پیدا کنه. شاید «من خیلی خنگم» یا «میدونستم که هیچوقت از پسش برنمیام». هر جوابی که تحویل بده، اگر همهاش از این سوالهای اتهامی بپرسین، هر بار کمی از درون میمیرین. پس بس کنین.
در عوض تصور کنین اگر سوالهای بهتری بپرسین چی میشه. یادتون باشه، هر چی که بپرسین – هرچقدر احمقانه یا ناممکن – مغزتون سعی میکنه یه جوابی بده. پس حالا به نظرتون این چطوره:
«چطور میتونم این کار رو بهتر انجام بدم؟»
یا:
«چطور این کار رو در نصف زمان انجام بدم؟»
یا، اگر حس بیباکی میکنین:
«چطور به هر چیزی که دلم میخواد برسم؟»
ممکنه الان رو ترش کنین و بگین این حرفها احمقانه است. اما پرسیدن سوال مثل اینه که یه سوراخ کوچیک توی ذهنتون حفر کنین. بدون اینکه بهش فکر کنین، مغز خیلی آروم روی پر کردن اون سوراخ کار میکنه.
آیا شده تا به حال پیراهن یا بلوزی بخرین که فکر میکردین خیلی تک بوده، و بعد متوجه شدین که آدمهای زیادی دقیقا عین همون رو به تن دارن؟ قبلا متوجه نمیشدین چون تا به حال مغزتون جایی برای این اطلاعات نداشته.
از خودتون سوالهای بهتر بپرسین. سوراخی در مغزتون حفر کنین و ببینین چه چیزهای جدیدی پیدا میکنین.
منبع(+)
من مدتهاست به این موضوع علاقهمند شدهام که حالات روحی ما چه تاثیری در زندگی شخصی و حرفهای ما دارند.
مطالعات اخیر نشان دادهاند که اگر خود را در "موضع پیروزی" یا "موضع قدرت" قرار دهیم به طور قابلتوجهی میتوانیم شانس موفقیت خودمون رو در خیلی زمینه ها بالا ببریم مثلا مصاحبهی شغلی . . .