چندی پیش (شاید بیشتر از یک یا دو سال) بنده مطلبی را در مورد همزاد(آیا انسانها همزاد دارند؟) از اینترنت و چند کتاب جمع آوری کردم و در این وبلاگ قرار دادم. آن موقع خیلی به این وبلاگ میرسیدم و خب الکسای این وبلاگ در حد و اندازه بعضی سایت های خوب شده بود. هیچوقت فکر نمیکردم از مطلبی این همه استقبال شود و هر روز نظرات زیادی در مورد این مطلب فرستاده شود. خیلی خیلی از نظرات را نمی شد انتشار داد اما اندک نظرات قابل انتشار را تایید کردم و البته پاسخ نیز دادم. برای آنهایی هم که قابل پخش نبود توسط ایمیل پاسخگو بودم.

خیلی وقت میشد دیگر وقت نمیکردم به این وبلاگ برسم و فقط برای پاسخ به نظرات شما عزیزان به اینجا می آمدم.

در مورد همزاد نظری نمیدهم چون اصلا مطمئن نیستم. البته مدارک زیادی هم برای وجود و هم برای عدم وجود ، وجود دارد . البته این نکته را متذکر شوم که کلا منظور از همزاد فقط همشکل بودن نیست. کما اینکه انسان می تواند همزاد داشته باشد که از نظز ظاهری هی شباهتی به یکدیگر ندارند.

خلاصه بگویم نظر ها بسیار بود اما این نظر آخر مرا بر آن داشت تا برای شما این مطلب را بنویسم. در ادامه نظرات بعضی از این دنبال کننده ها را برای شما ذکر کرده ام.

نظر آقای خلیل:

باسلام من چند سالی هست که فهمیدم همزاد دارم راستش اول خیلی مهربان بود ولی الان مدتیه که شبها زیاد اذیتم میکنه بنظر شما دلیلی هست که او ازمن ناراحت شده باشه ولی خیلی دوس دارم باش  ارتباط داشته باشم ولی هرچی ازش درخواست میکنم نشانه ی نمیبینم الان مدتیه گوشه گیر شدم واز جنس آدمی زاد بدم میاد دلیلی هم دارد این کار من؟
 علی:

سلام،وخسته نباشید،راستش من به همزاد و....اینجور چیزا یا بهتر بگم از نظرمن، خرافاتا اعتقادی ندارم،تا اینکه چند وقت پیش دست و پاهام سوخت،توماه محرم صفر،تاریخ8/15،تنها داشتم موتورمو تعمییر میکردم،قبلا هم،بدون هیچ بیماری تو ماه رمضان،بیدلیل غش کردم(اصلا سابقه اینجوربیماریا رو ندارم،چون اصلا بیمار نیستم،قبلتر هم تصادف کردم،و و و خیلی اتفاقات اینچنینی!!!مشکل اینجاس که تازه متوجه شدم اکثر این اتفاقات هم تو ماه های عزیز یا نحس،و بخصوص جمعه افتاده،تازه متوجه شدم که پدرو مادرمم میدونستن و نمیگفتن که این من اینجوریم،مادرمم میگفت تو بچگی هم مامان مامان میکردی،جواب میدادم برمیگشتی میگفتی تو نه،اون یکی مامان!والا منکه یادم نمیاد،الانم شنیدم میگن تو همزاد هایی داری!!!همونطور هم که گفتن اعتقدای به اینا ندارم،ولی کم کم دارم مشکوک میشم!!!نظر شمارم خواستم بگم،من اینطور شنیدم،نظر شما چیه؟ممنون 

سمیرا خانم:

سلام من راستش به این چیزها نه اعتقاد داشتم و نه میدونستم اصلا چنین چیزی وجود داره تا اینکه بعد از فوت خالم کم کم ازیت و آزارهایی می دیدم در خواب و بیداری که کار به جاهایی می کشید که کلا می ترسیدم بخوابم تقریبا از لحاظ روحی تضعیف شده بود و هیچ کس نه درکم می کرد و نه باور داشت حرفام و اما فقط وقتی از ترس پیش برادر بزرگم می خوابیدم اذیت نمی کرد اما پیش هر کسی می خوابیدم ازیت و آزار داشت بگذریم خواسگارای زیادی داشتم و دارم اما تا پای ازدواج و بله بورن می رفتم ولی سر مسئله های کوچیک به هم می خورد تا اینکه یکی بهم گفت نکنه بستنت پیش یه دعا نویس رفتم گفت بستگی داشتی باز کردم اما تو همزاد داری و این همزادتم مرده و حسود و شرور و تو با هر کی که یخورده نزدیک میشین یه سری کارایی میکنه مافوق بشری و دو طرف و سرد میکنه باید ببندیمش تا تو عقد یا ازدواج کنی این کارم از طریق گوسفند عقیقه کردن و این چیزا انجام دادن الان مرحله سومشو انجام دادن اما خوب اتفاقاتی که برای من افتاد من و مجبور به باور این همزاد کرد و من الان کاملا مستاسل هستم از درستی یا نادرستی این کار لطفا اگر علم این موضوع رو دارین کمی راهنمایی کنین بندرو البته خواهشن سعی کنین اگر واقعا به چیزی که می خواین بگین کاملا و صد در صد یقین دارین چون من چیزای زیادی شنیدم اما هر کی تا حدودی می دونسته و با این پرت گفتن ها کلی بهم می ریختم با کمال تشکر.

بیتا خانم :

سلام .من با همزادم ملاقات داشتم وخودم ازش خواستم که ببینیم همو چون بعد از چندین سال حس حضورش وترس از وقتی که دیگر نمیتوانستم بخوابم  و تمام برق ها رو تو خونه روشن میذاشتیم و با اینکه مادرم کنارم میخوابید باز از ترسی که داشتم نمیخوابیدم تا اینکه دیدمش و بدتر شدم .این یه حسیه که تا کسی تجربش نکنه نمیتونه درک کنه ..و اینکه چنان قدرت بالایی داره که وقتی نزدیکمه سنگین میشم . بار من رو خوابوند و من با چشمانی باز و بدنی قفل صدای نفسهاشو میشنیدم و وقتی از من جدا میشد رو میدیدم .
من به وجود این موجود با هر عنوان اسمی اعتقاد دارم .و نتونستم همه چیز رو بازگو کنم .

 

و کلی نظر های متفاوت و بعضا ترسناک دیگر که در مطلب ، از بیان آنها خودداری میکنم.

 

اما یک پیشنهاد: لطفا شروع به نوشتن کنید از آنچه برای شما و یا آشنایان و نزدیکان اتفاق افتاده است. جزئیات بسیار مهم است. 

این کار حسن هایی دارد:

1- برای خودتان چیزهایی آشکار میشود که شاید تا به حال به آن فکر نکرده بودید و شاید مشکل را فهمیدید و توانستید به آدمهای اطرافتان کمک شایانی کنید.

2- قابل پخش بنویسید و برای ویکی سوال انتهای همان مطلب همزاد ارسال کنید تا با نام خودتان انتشار دهیم و قطعا راه گشای خیلی ها خواهد بود.

3- نویسندگی بسیار لذت بخش است و دقیقا به شما قدرت حافظه و قلمتان را نشان خواهد داد.

منتظر هستم